Saturday, August 8, 2009

آرامش گاوی



اینجا از خونه که پاتو میذاری بیرون خبری از هیاهوی شهری و ازدحام جمعیت و ترافیک نیست. کلا اینجا شهر زنده ای نیست. اونقدر آرومه که گاهی وقتها دلت لک میزنه واسه یه بوق ماشین یا دیدن دو نفر آدم که دارن داد وبیداد میکنند چیزی که تو ایران زیاد میدیدم. حالا خیلی از فامیل که تو ایرانن هی به ما میگن خوش به حالتون که اونجا اینقدر ساکته و شاید اگه خودشون یه مدتی بیان اینجا دیوونه بشن از این همه آرامش. به جای خونه و مغازه، اینجا پره از مزرعه های سر سبز که کلی گاو، بعضی وقتها هم اسب، دارن توش میچرن. کافیه چند دقیقه وایسی و به این گاوا زل بزنی آن چنان آرامشی بهت دست میده که بعدش نا خوداگاه میرسی به پوچی و به این سوال که کلا فلسفه زندگی این گاوا چیه وچه زندگی مزخرفی داره این حیوون.نه تحرکی نه هیجانی! بگذریم از اینکه کلی فایده داره واسمون ولی آدم گاهی وقتها حرصش از این همه آرامش در میاد. خدا رو شکر که گاو نشدیم

3 comments:

Alireza said...

تفاوت ما با گاوها شاید در این باشد که انسانها همهاش حسرت میخورند. آدم و حوا روزی حسرت اینرا خوردند که چرا نمیتوانند سیب بخورند و حالا حسرت زمانی را دارند که در بهشت بودهاند.

کوچه نادری said...

عزیزم آرامشی که گفتی با طبیعتش و گاوهای نازنینش درست همون چیزیه که من بشدت بهش نیاز دارم. میدونی من گاوو خیلی دوست دارم. گاهی دلم می خواد یه گاو بودم
(راستی شما مهمون نمی خواین؟!!!)

لیدا خانوم تصویرگر said...

راستشو بخوای من از هیجان شهر فراریم